English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6287 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expatriate U شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] U شهروند مقیم خارج
citizen abroad U شهروند مقیم خارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non-resident citizen [American E] U شهروند غیر مقیم
German expatriates U شهروندهای آلمانی مقیم خارج
national U شهروند
citizen U شهروند
citizens U شهروند
senior citizens U شهروند سالخورده
senior citizen U شهروند سالخورده
citizen U تبعه یک کشور شهروند
citizens U تبعه یک کشور شهروند
Chicano U شهروند امریکایی مکزیکی تبار
Chicanos U شهروند امریکایی مکزیکی تبار
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
termer U مقیم
stator U مقیم
resider U مقیم
residents U مقیم
settlor U مقیم
denizens U مقیم
residing U مقیم
denizen U مقیم
inmates U مقیم
resident U مقیم
settled U مقیم
domiciled U مقیم
inmate U مقیم
dweller U مقیم
abider U مقیم
settlers U مقیم
settler U مقیم
inhabitant U مقیم
in residence U مقیم
non-resident U مقیم موقتی
domiciled in tehran U مقیم تهران
resident program U برنامه مقیم
residentiary U کشیش مقیم
residentiary U روحانی مقیم
won U مقیم شدن .
domiciliate U مقیم ساختن
to station oneself U مقیم شدن
residing abroad U مقیم خارجه
non-residents U مقیم موقتی
resident loader U بارکننده مقیم
resided U مقیم شدن
non resident U مقیم موقتی
non resident U غیر مقیم
resident segment U قطعه مقیم
resides U مقیم شدن
reside U مقیم شدن
italiot or ote U مقیم ایتالیا
minister resident U وزیر مقیم
house physician U پزشک مقیم
settles U مقیم کردن
settle U مقیم کردن
sedentary U مقیم دریک جا
memory resident program U برنامه مقیم در حافظه
maronite U مسیحی مقیم لبنان
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
Foreign residents in tehran. U خارجیان مقیم تهران
to be in residence U مقیم یا ماندنی بودن
non-resident shareholder U سهامدار غیر مقیم
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
hosteler U مقیم شبانه روزی
terminal and stay resident program U برنامه مقیم پایانی ایستا
tsr U برنامه مقیم پایانی ایستا
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
conus residents U پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
dirty bit U بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
monitor U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
compression U نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
installable device driver U درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
resides U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
out-of- U خارج از
out of tune U خارج
forth of U خارج از
off U خارج از
off side U خارج از خط
out of U خارج از
external U خارج
non-combatant U خارج از صف
non-combatants U خارج از صف
aroint U خارج شو
outwith [Scotish E] <adv.> U خارج [از]
out [of] <adv.> U خارج [از]
outside [of] <adv.> U خارج [از]
externals U خارج
outed U خارج
per U خارج از
abroad U خارج
out U خارج
non combatant U خارج از صف
outsides U در خارج
outside U خارج
out- U خارج
externally U از خارج
outsides U خارج
outside U در خارج
outside U به سمت خارج
beside the question U خارج از موضوع
out of turn U خارج از نوبت
blow out U به خارج دمیدن
begone U خارج شو عزیمت کن
out of door U خارج ازمنزل
outbye U خارج از دور از
outboard bearing U یاتاقان خارج
neither here nor there U خارج ازموضوع
outsides U به سمت خارج
beside the mark U خارج ازموضوع
from the outside U از خارج [از جایی]
not to the point U خارج از موضوع
out of line U خارج از خط جبهه
out of action U خارج ازنبرد
out of phase U خارج از فاز
expulse U خارج کردن
ejected U خارج کردن
ejecting U خارج کردن
ejects U خارج کردن
out of proportion U خارج از اندازه
nonsense U خارج از منطق
off duty U خارج از نگهبانی
off center U خارج از مرکز
out of question U خارج از موضوع
off duty U خارج از خدمت
emigration U مهاجرت به خارج
inaccessible <adj.> U خارج از دسترس
exit U خارج شدن
exits U خارج شدن
extraterritorial U خارج الارضی
extrauterine U خارج رحمی
extravascular U خارج رگی
without U بطرف خارج
extra spectral U خارج طیفی
fescennine U خارج ازاخلاق
extramundane U خارج دنیایی
outdoors U خارج از منزل
outbound U خارج ازمحدوده
extracellular U خارج سلولی
extragalactic U خارج کهکشانی
abaxile U خارج از مرکز
extramarital U خارج ازدواجی
extramarital U خارج از زناشویی
foreign market U بازار خارج
extra regular U خارج ازقاعده
void U خارج شدن
popping U خارج شدن
extra cosmical U خارج ازعالم
exterritorial U خارج الملکتی
from outside U از خارج [از شهر]
from out of town U از خارج [از شهر]
ungracious U خارج از نزاکت
extraction U خارج کردن
acentric U خارج از مرکز
outbound U مربوط به خارج
anieoro U از داخل به خارج
extra professional U خارج حرفهای
overseas U خارج ازکشور
eject U خارج کردن
abroad خارج از کشور
to pass off U خارج شدن
to fall out U خارج شدن
tort U خارج از قرارداد
torts U خارج از قرارداد
outed U خارج از حدود
outed U خارج بیرون
out- U خارج از حدود
out- U خارج بیرون
out U خارج از حدود
out U خارج بیرون
bring out U خارج کردن
submultiple U خارج قسمت
inaccessible U خارج از دسترس
to rule out U خارج کردن
quotient U خارج قسمت
off season U خارج از فصل
extra-marital U خارج از زناشویی
irrelevant U خارج از موضوع
alfresco U خارج از منزل
extraneous U خارج از قلمروچیزی
off key خارج از مایه
quotients U خارج قسمت
unship U خارج کردن
Recent search history Forum search
2off-season
2purchase off the registry
2purchase off the registry
1recreationist
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com